سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  دلتنگی - برای دل سنگی تو
قناعت مالى است که پایان نیابد . [نهج البلاغه]
منوی اصلی

[خـانه]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

لوگوی وبلاگ
دلتنگی - برای دل سنگی تو
بایگانی
دلتنگی
بهار 1384
زمستان 1383
موضوعات

لینک دوستان

لوگوی دوستان



جستجوی وبلاگ
 :جستجو

با سرعتی بی نظیر و باور نکردنی و اعجاب انگیز متن یادداشتهارا کاوایش کنید!

موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
ارسال پیغام خصوصی
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
29901
بازدیدهای امروز وبلاگ
3
آمار بازدیدکنندگان

[گرفتن کد آمار وبلاگ ]

پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل پنج شنبه 83 اسفند 27  ساعت 11:54 عصر

بانوی کبوتر و سیب

قصه روشنایی و عشق

چشم انتظار خون گریه میکنم

بنویس


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل پنج شنبه 83 اسفند 27  ساعت 11:32 عصر

عشق یعنی سرزمین پاک من عشق یعنی لحظه بیداد من عشق یعنی لیلی و مجنون شدن عشق یعنی وامق و عذرا شدن عشق یعنی مسجد الاقصی من عشق یعنی کودک فردای من عشق یعنی کلبه دل ساختن در قمار زندگی جان باختن عشق یعنی چشمهای پر ز خون درد و غم یکجا بهم آمیختن عشق یعنی دردهای بیشمار گریه کردن, سوختن, افروختن عشق یعنی کعبه اسرار من عشق یعنی مخزن الاسرار من


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل پنج شنبه 83 اسفند 27  ساعت 11:29 عصر

من شنیدم از درون قصه ها اخر لیلی و مجنون مرگ است

لیک گفتم به دلم

این عشق است

 اخر هر عشق پاکی مرگ است


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل پنج شنبه 83 اسفند 27  ساعت 11:25 عصر

سرو سیه چشم من ای نازنین برده ای از من دل و هم عقل و دین یاد دو چشم یاد دو ابروی تو کار من است گر نپسندی تو این من که درآن دام تو افتاده ام سر به بر وسینه ات خواهم همین یک نظری تا به تو انداخته ام دور شده آنگه ز من ایمان و دین ناصحم ار عشق شود از من بری عشق توکم کرده از عقلم چنین


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل پنج شنبه 83 اسفند 27  ساعت 12:45 صبح

بنویس...تو که میدونی من توی سکوت می میرم...بنویس


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل پنج شنبه 83 اسفند 27  ساعت 12:19 صبح

چهارشنبه بود

گفته بودم قرارمون یادت نره!

اما انگار دیگه همه قرارا پاک شدن...!

انگار دیگه فرصت ها تموم شدن...!

اما این ختم کلام نیست....................!

میسوزم تا نسوزی.

پای آمدن ندارم.

اما به انتظار آمدنت چشم در راهم......

تو را من چشم در راهم


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل چهارشنبه 83 اسفند 26  ساعت 4:40 صبح

بنویس


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غرل چهارشنبه 83 اسفند 26  ساعت 4:18 صبح

تنم را تب می گیرد.
و چشمانم را،
چیزی شبیه اشک...

تو می دانی و من.

تنم را تب می گیرد...
و پشت بام خانه انقدر بالا می رود،
که غارتگران حریص ،
و تکاپوی پیش از مرگشان را می بینم...

 

تنم را تب می گیرد و بازوانم،
 از بوسه های مدام، گرم می شود...
جدا از هیاهو...،
من به آتش زیر پشت بام نمی اندیشم،
و تکاپوی مرگ آسای آن پایین را نمی بینم...

من بوسه ها را لمس می کنم،
رطوبت اشک ها را حس می کنم
و زنگ آخرین سوالی که نمی پرسم ،
آزارم می دهد،
زنگ مکرر حرفی که نمی گویم...

 

 تو می دانسته ای و من؟


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل چهارشنبه 83 اسفند 26  ساعت 4:9 صبح

خداحافظ رفیق
خداحافظ رفیق
دیگر مجال دیدنی نیست
نه اشک
نه  بوسه
دستها یخ بست
دستها یخ بست
شب مرد
بیا تا بدرود
خداحافظ رفیق
من من چه بگویم از گلوی پر دردم
از جراحتهای دوستی
از پوسیدن و گندیدن بی وقفه  دوستی

یا از مرگ تدریجی تو
یا زوال بی وقفه خویش
کاش کاش می شد زیبایی رادرمشتت بگذارم و بگریزم
خداحافظ رفیق
به راستی به راستی مجالی نیست؟؟؟!
خداحافظ رفیق
من وتوتاابدازهم جدا نخواهیم شد
وفرداروزاخرین دیدارماست
خداحافظ رفیق
 فرداروزیست که غیبت همیشگیمان رابایدباورکنیم
به راستی به راستی چگونه؟؟!!
می دانی زیستن به حکم این ششها لحظه ای جز مرگ به بار ندارد
ترجیح من عشق بود
ترجیح من دنیایی به کوچکی کف دستی پاکیزه و  نوازشگربود
امابه راستی به راستی میان هجوم طوفان منجلاب
می توان چیزی را منزه داشت
خداحافظ رفیق
برای من خداحافظ تکراریک سنت نیست     

من و تو تا ابد با هم خواهیم بود
گو که دیروز روز
روز وداع مان بود
   خداحافظ رفیق ترین رفیق
هر چه گشتم جایی برای خوابی در خود نیافتم
***
سهم من انگار از سپیده دم خنجر اولین اشعه بود
نه فرولغزیدن زیبای ژاله بر لبان گل ناز

خداحافظ رفیق
خداحافظ رفیق
هرچند سخت
خداحافظ رفیق
هر چند زهر
هر چند تلخ
تلخ زهر
اما  خداحافظ رفیق
دیدن رنج میان چشمان تو
در توان من نبود
کاش برای تشخیص زیبایی
تجربه ای بوده باشم ات.

خداحافظ رفیق
نه وصیتی دارم نه گله
آه آه رفیق
خداحافظ
اما بیا اشک یکدیگر را نبینیم
دستت را به من بده و تا ابد خداحافظ  رفیق

کودکانمان را عشقی بی پروا  بیاموز
بیاموزشان عشق یعنی بودن
زندگی یعنی دوستی
   *
خداحافظ رفیق
تلخی هایم را ببخش میان شیرینی نگاهت
اغتشاشم را ببخش میان آرامش کلامت
و عشق جنون آسایم را میان صداقت نادرت
و
خستگی هایم را میان صبر مادرانه ات
.
شبها و رودخانه را
آوازها و شعرها را
حرفها و بوسه ها را
میان آلبومی بگذار تا فصل غبار فرا رسد
کاش میان خاطراتت خاطره ای باشم
گو فراموش ترین خاطره
<<خداحافظ رفیق>>
این خواب را بارها دیده بودم
دیده بودم روزی که با تو بگویم
.خداحافظ رفیق.
   **
می بینی می بینی
چه عریانم
و از چار بند تنم می چکم چون اشک
و بر خاک و قلم جاری می شوم

خداحافظ رفیق
اشکی برای منست بوسهای کن
برای روزهای زیبای ابریت
برای عاشقانه هایت میان جنگل
برای شکستن سکوت شبهای کابوس

بیاد بسپار
همیشه و همیشه
در خانه ام بروی رفیقی باز خواهد بود
و
و
و
حال ازین در برو
خداحافظ رفیق
خداحافظ  زیبا ترین خاطره
خداحافظ  زیباترین رفیق


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل چهارشنبه 83 اسفند 26  ساعت 3:55 صبح

خواب کج می بینم

و نه باز عاشق شده ام؟!!  ل

همه چیز و کس بد و کج

برف سپیدم کج کج می آید به اسیری زمین چرکین

همه بد می بینم

و  کج می رویم

راستی کج شده است؟؟

یا من کج می بینم؟؟

برف زیبا

 پاکیزه و مصمم

 برف سپید روزها پیش

 به گه کشیده شد

 یخ بست

 به چرک آلود

 و تو چه سخاوتمند

 رخت نو بر تنش می کنی

 باورم نیست آمدنت انکار چکمه‌های چرک‌آلود

 آه عزیزم غنچه سپیدت دارد می‌شکفد بر درخت خشکیده

 آه نازم میکنی نازک

 چه بهار سپیدی

 چه نوازش دلچسبی

 چه کیف بی پایانی

 آه چه می چسبد لبان دختری اکنون

 یا جرعه میی افزون

 داد زدن

 بوییدن

 بوسیدن

 قهقهه

 بی خودی

 دبوانگی

 افسون

 آه گربه برو چه می‌جویی

 میان زباله‌دان در این بهار سپید

 آه گربه برو چه می‌جویی

 در این بهار سپید میان زباله‌دان

 رو عشقبازی کن

 بی حیا باش

تن خود را رازی کن

گربه!!!؟؟؟؟

هوی گامبو با کی بودی گفتی گربه؟؟

-با ادب باش بچه

-تو اون آشغالا چی می‌خوای

 - آقا یه چیز بده بخورم

 ببین چه برف گندیه

امشب اگه چیزی نخورم 

ز سرما یخ می زنما

آقا 

تو رو خدا

 ببین چه برفیه

انگار شاش یخ زدس

آ

ق

ا

ا

ق

 ا

ا


  نظرات شما  ( )

   1   2      >
 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ