مست و تنها
در پی یک نام بی همتا
عشق، جزیی از نهان ما
راز، جزیی از زمان ما
نام دل، مست و بی پروا
کام دل، عشق بی همتا .........
در درون خود، به دنبال نهانی
چون زمانی، این نهان را در پی اسرار جانی
سر جان،معطوف عشق بی وجودی
عشق هم،در پرده این بی زبانی
ما همه آشوب را در عشق می بینیم
همچنان، ماوای گل را از پی اشوب می چینیم
وصل ممتد ، بهر این دریای طوفانی ست
ما همه خودخواهی یک شاخه گل را پیش میگیریم .
هر دو سوی این کمان، در غفلت آرامشی ست
فارغ از هر گونه فکر
عاری از هر گونه عقل
این سکوت ترسناک عشق خام است
این همان ارامش دریای طوفانی و دام است
عشق را در منتهای چشم باید دید
عشق را در سرسرای باغ ، باید چید
در نهایت ،
آشوب و آرامش ،به یکجا ختم میگردد
صخره زیبای دل هم در لوای عشق
خاک میگردد
چشم دل باید برای جان گذاشت
زندگی را از برای عشق باید نهاد
ما همه دلداده و دلدار یک ره نیستیم
رهرو یک ره بدیم شه نیستیم
شاه عشق بودن نشان مستی است
مست و بی پروا بباید بود ، که نیستیم
مرد راهیم عشق ما هم زندگی ست
زندگی را لذتی ست، بی وجودش مردگی ست
شاه عشق و رند بی پروای راه
هر زمانی هر نهانی هر مکانی زندگی ست
عشق ، تنهایی ، زندگی
مستی و بی پروایی و دل مردگی
لذت یک زندگی
لذت یک زندگی
|