غزل - برای دل سنگی تو
پسر آدم ؟ چون دیدى پروردگارت پى در پى نعمت‏هاى خود به تو مى‏رساند و تو او را نافرمانى مى‏کنى از او بترس . [نهج البلاغه]
منوی اصلی

[خـانه]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

لوگوی وبلاگ
غزل - برای دل سنگی تو
بایگانی
دلتنگی
بهار 1384
زمستان 1383
موضوعات

لینک دوستان

لوگوی دوستان



جستجوی وبلاگ
 :جستجو

با سرعتی بی نظیر و باور نکردنی و اعجاب انگیز متن یادداشتهارا کاوایش کنید!

موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
ارسال پیغام خصوصی
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
29970
بازدیدهای امروز وبلاگ
15
آمار بازدیدکنندگان

[گرفتن کد آمار وبلاگ ]

پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل چهارشنبه 84 فروردین 31  ساعت 1:47 صبح

ای سایه که مه بر سر دیوار نشاندی

بر گو که نگارم به کجا رفت ؟

با عشق که پرواز نمود؟

گو به کجا رفت؟

ای سایه که هر جا به کنارم بنشینی

گو تا که بدانم که چه بودست گناهم

گو چیست که مستوجب این رنج و عذابم

گو چیست گناهم ؟

خاموش نشستی به کجا می نگری تو

ای سایه ی خود جوش

ای درد فراموش

گو از که بپرسم

که یار سحرم کوش؟

ای سایه ی مدهوش

این درد چه بودست

که بر جان بنهادند

این مردم نا لایق بیهوش

ای سایه سکوت از چه گزیدی؟

تو راز و نیازم

گریه هایم

نشنیدی؟

ای سایه بگو باز بگو تا که بفهمم

یارم به کجا رفت؟

با عشق که پرواز نمود ؟

سوی  کجا رفت؟

من هر چه که نازید نیازش بنمودم

جان خود دست گرفته

به فدایش بنمودم

گو بهر چه آمد ؟

جان برد

ولیکن به کجا رفت؟

گو ، باز بگو ،

گو که چرا رفت ؟

آه

یارم به کجا رفت ؟


  نظرات شما  ( )

 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ