سرو سیه چشم من ای نازنین برده ای از من دل و هم عقل و دین یاد دو چشم یاد دو ابروی تو کار من است گر نپسندی تو این من که درآن دام تو افتاده ام سر به بر وسینه ات خواهم همین یک نظری تا به تو انداخته ام دور شده آنگه ز من ایمان و دین ناصحم ار عشق شود از من بری عشق توکم کرده از عقلم چنین