دلتنگی - برای دل سنگی تو
[ و از نوف بکالى روایت است که شبى امیر المؤمنین ( ع ) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود : نوف خفته‏اى یا دیده‏ات باز است ؟ گفتم دیده‏ام باز است . فرمود : ] نوف خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند . آنان مردمى‏اند که زمین را گستردنى خود گرفته‏اند و خاک آن را بستر . و آب آن را طیب . قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان . چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‏اند و نگاهى بدان نینداخته . نوف داود ( ع ) در چنین ساعت از شب برون شد و گفت این ساعتى است که بنده‏اى در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود ، مگر آن که باج ستاند ، یا گزارش کار مردمان را به حاکم رساند ، یا خدمتگزار داروغه باشد ، یا عرطبه طنبور نوازد ، یا دارنده کوبه باشد و آن طبل است . [ و گفته‏اند عرطبه ، طبل است و کوبه ، طنبور . ] [نهج البلاغه]
منوی اصلی

[خـانه]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

لوگوی وبلاگ
دلتنگی - برای دل سنگی تو
بایگانی
دلتنگی
بهار 1384
زمستان 1383
موضوعات

لینک دوستان

لوگوی دوستان



جستجوی وبلاگ
 :جستجو

با سرعتی بی نظیر و باور نکردنی و اعجاب انگیز متن یادداشتهارا کاوایش کنید!

موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
ارسال پیغام خصوصی
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
29962
بازدیدهای امروز وبلاگ
7
آمار بازدیدکنندگان

[گرفتن کد آمار وبلاگ ]

پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل سه شنبه 83 اسفند 25  ساعت 4:19 صبح

بنویس


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل سه شنبه 83 اسفند 25  ساعت 4:12 صبح

درس آموز شیوه های غریبانه ات می شوم آفتاب !نکند پرده بگردانی که من از این شب کرور کرور ستاره چیده ام ... کرور کرور ستاره ...ستاره های چشمهای تو را آفتاب  !...از پشت پرده ها!

روی تخته بنویس  تا دوباره این مشق را زندگی کنم آفتاب:

حجاب است که سایه می اندازد ...

حجاب است که سایه می اندازد ...

حجاب است که سایه می اندازد ...


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل سه شنبه 83 اسفند 25  ساعت 4:6 صبح

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی

پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

من میهمان چشمهای تو بوده ام غزل ! شب ها که آب می چکد از چشمهای من ... تویی برابر من یا خیال در نظرم ... چه شیرینی مستی آوری است در نکتار خوابهای شما غزل!

باز می گویم : شما را خواسته ام غزل و حالا انصاف نیست که از من دریغ شوید ....

نمی دانم عطش چیست که همه می گویند : آب ! خود آب هم می گوید آب ! سبحانه سبحانه سبحانه 


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل سه شنبه 83 اسفند 25  ساعت 4:0 صبح

چون سر آمد دولت شبهای وصل

 بگذرد ایام هجران نیـز هم

بدان که توتمِ من باد است ... و درد، گندم ممنوعی است که ریشه های سرنوشت اساطیری ام از آن رُسته است ... کجاست سمت حیات ... فقط به مرگ بیندیش. به تنها نقطه روشن این همه تاریکی ...  باید... بار امانت این همه تنهایی را بر داشت .. من، مشتاقِ عاقبتْ به خیریِ یک مشت خواب نخواهم ماند . باید تمام سوی مشرق را لا جرعه سرکشید .. من آبستن طلیعه ای تمامْ وجودم ... بگذار درد بپیچد به اندام های بیقرار زندگی ام ، غزل .....

 


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل سه شنبه 83 اسفند 25  ساعت 3:58 صبح

من زندگی ام به یک مو بند است ... حکایت باد و روسریت برای من قصه مرگ و زندگی است ... عکست می افتد در آیینه شب .. مهتاب میشود ..  من اینجا زل می زنم به ماه که نسبتی غریب دارد با اسمهای دوست داشتنی زندگی ام .... 

 

کاش تکه های مرا اینجا نمی گذاشتید جا بماند ! م.  من اینطور نیمه کاره توی ذوق می زنم ....

من بی می ناب زیستن نتوانم

بی باده کشید بار تن نتوانم

من بنده آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

 


  نظرات شما  ( )

مطالب زیر توسط   آیدین   نوشته شده است!

عنوان متن غزل سه شنبه 83 اسفند 25  ساعت 3:57 صبح

شب اول که چشم انداختی در چشمهای من که هنوز نبودم و ... بعد ناگاه ؛ شدم ، انتظار چگونه دل باختنی را داشتی غزل ! چگونه ایمانی !

مرتبه اولِ اولِ اول که بین این همه آدم دست گذاشتی روی اسم من که هنوز نبودم و ... ؛ شدم ، همانجا زیر انگشت اشاره ات ، کدام روز ِزندگی ام را دیده بودی غزل ! کدام شب ! نگذار قسمت بدهم غزل !


  نظرات شما  ( )

<      1   2      
 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ